فرهنگ یا بی فرهنگی.مسئله اینست!

مدتیه بنا به دلایلی در جایی مشغول بکار شدم و ازنظر جایگاه شغلی حکم آچار فرانسه رو دارم.

چند روز پیش،با همکارم راجع به یکی از نقاشی هام که به تازگی تمومش کرده بودم حرف می زدم اونم اهسته و آروم.دو تا خانم سنّ و سال دار هم در گالری بودند و مشغول دیدن کارها.

به همکارم گفتم نقاشیم تموم شد دیدی؟گفت آره برای منم می کشی؟پرسیدم چی می خوای؟موضوعش از همین دخترهای خودم باشه؟

بلافاصله یکی ازون دو خانم صورتشو آورد جلوی صورت ما(در واقع به اصطلاح توی دهن ما اومد.)پرسید اِوا بارداری؟

همکارم که حسابی جا خورده بود گفت:انقد چاقم؟منم خشکم زده بود.

خانم گفت نه،نه.فکر کردم بارداری.منکه متوجه شدم ایشون کلمه دختر رو شنیده و برداشتش این بوده که دوست من بارداره و البته باید بگم که بسیار هم کارشون زشت بوده،با جدیت گفتم من راجع به یکی از نقاشی هام داشتم حرف می زدم نه بچه.یهو با یک لبخند گوشه لبشون گفتن آهااااا.و دوست من مدام با خودش تکرار میکرد،ببین چقدر چاق شدم که بهم اینجوری گفته.

من فکر میکنم این فرهنگ و عادت بسیار بد خاله زنکی و فضولی که بشدت گریبانِ بسیاری از خانواده هارو گرفته و باعث بهم خوردن روابط میشه باید تصحیح بشه.چرا و چطور به خودمون اجازه میدیم که به عنوان یک غریبه و مشتری تا این حدّ در خصوصی ترین احوال آدمها دخالت کنیم؟و بدتر از اون اینکه از افراد سنّ و سال دار انتظار بیشتری میره اما افسوس.

این اتفاق منو یاد کلاس تیم سازی و رهبریمون انداخت،تمرینی داشتیم تحت عنوان اینکه ادمها برداشتتون از اتفاقات،از شنیده ها و حتی دیده ها میتونه متفاوت باشه،پس بهتره زود نظری ندیم،قضاوتی نکنیم،خصوصا در فضای کسب و کار.حالا اینو میشه تعمیم داد به موقعیت های مختلف اجتماعی و زندگی.

قطعا شما هم خاطرات تلخ و شیرین و خنده داری از چنین اتفاقاتی دارید.برام بنویسید تا بتونیم باهم اندکی در این فرهنگ سازی سهیم بشیم تا حداقل آیندگان کمی آسایش داشته باشند.

راستی!تصویر شاخص نقاشی همون دختریه که این همه ماجرا درست کرد😉دوست داشتید یک نگاهی بهش بندازید و نظرتونم بفرمایید.

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.